چه تلخ است علاقه ای که عادت شود
عادتی که باور شود
باوری که خاطره شود
و خاطره ای که درد شود
 

آدمهای سرزمین من

تا پیش از اولین بوسه

تا قبل از آغوش نخستین

تا شروع تپش های بی امان دلتنگی

تا آغاز قصه ای که در گوشت زمزمه می کنند

عاشقند.

اما ........!!!



باران نیا......

لطفأ نیا.....

من که همیشه خیسم ازدرد قلب شکسته ام....

تو دیگر خیسترم نکن ...

 

بگو کجا پنهان شده ای
که در قهوه ای سرکشیده ام هم
فالگیر پیدایت نمیکند . . .

 

باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین ‘باختن’ و ‘بد’ باختن…


خیلی سخت بود …
با “بغض” نوشتم ولی با “خنده” خواندی …


تازگی ها از خواب که بیدار میشوم ، تازه کابوس هایم آغاز میشود …

آخر مرا لمس خوای کرد
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد !



خنده هایم شکلاتی شده اند ولی زیادی خالص …
تلخ تلخ

اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست …



گاهی تو …
گاهی یاد تو …
گاهی هم غم تو …
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !


خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم ؟ دلم از کار افتاده !


چه زیبا نقش بازی می کنیم
 …
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛

حتی خدا هم

از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است …



چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان

برای کسی که در دوری ما

شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . . 



کاش…. شبی، روزی، جایی بر لبان تو تکرار می شد…. نامم !

امــیـــرم 



خدایـــــــــــــا . . .

چرا تا زنده ایم

روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !

همیکنه مردیم . . .

شادروانمان می کنی ؟ ! 



مــن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشت
تـــو بــی مـن
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا
یــــادت هست
کــه نیستــم؟


بدترین درد یک انسان شاید این باشد که توسط عزیز ترین کسانش فراموش شود


مرگ یک بار رخ نمیدهد...
زیرا همه ما هر روز چند بار میمیریم
هر بار که با آرزوها٬ عطوفتها٬ علایق و پیوندهای خود وداع می کنیم
می میریم



گفته بودی "تا قیامت دوستت دارم"
امروز نیستی
و نمیبینی که چه قیامتی بر پا کرده‌است در من



چه زیبا میگفت آن پیر مرد, این روزها آدم را راحت می شود خرید ،

 چیزی که خریدنش سخت است گوشت و برنج و مرغ است



لبهایت طعم سیگار میداد ...
و میدانستم تو سیگار نمیکشی !



درد را از هر طرف بخوانی همان درد است اما

در مان را از ان طرف که بخوانی

نامرد است

کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم...



کاش انسان میدانست
هر گاه دل کسی را می شکند بیشتر از همه روح خودش است که آسیب میبیند...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com